چشمانم به دنبال حقیقت می گردند انگشتانم به دنبال تمایلات شخصیم هستند یک سگ پشت پلکان منزلت ایستاده باید او را از زیر باران نجات دهی و به داخل بیاوری سقوط کردم چون به حال خود رها بودم و آن توری که در زیر پایم بود از هم گسست پس چشمانم به دنبال حقیقت می گردند آتش زباله ها گرم است و دیگر تحملش را ندارم که ببینم بلایی که سر خود آوردم گنهکار و فرسوده پس به تو می نویسم پاکیزگی را با دستان کثیفم لمس می کنم سپس تو این سگ بیچاره را از زیر باران به داخل می آوری اگرچه

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قصر یخی 2 Zach روبه جلو سرمایه گذاری ، بانک ، بورس ، بیمه shishebarghi فتوشاپ بینا سالم زیبا برنامه و بازی خبر موزیک روز